شاید حقیقت ندارم
این فکر که ممکنه یه سری موجود فضایی اون بالا هستن که دارن این سیاره و موجوداتش رو کنترل میکنن باعث سه تا اتفاق در من میشه: ۱.نتونم دنیا رو جدی بگیرم ۲.هرموقع که رو به آسمون آرزو کنم حس احمق بودن بهم دست بده ۳.حس کنم حمال یه سری موجود هستم که به اهدافشون برسونمشون.
مورد سوم بدون وجود فرازمینی ها هم صدق میکنه. ما همواره حمال انساس های قدرتمند هستیم. و خودمون خیلی وقتا یا نمیفهمیم و یا یادمون میره. و چه آرزوها که در راستای حمالیتمون میسازیم و هدف زندگیمون میکنیمشون.
حقیقتش هرچی فکر میکنم بیشتر میفهمم که این دنیا و اتفاقات توش خیلی کثیفه. و من دقیقا چرا باید تلاش کنم برای چیزی. ما یک وسیله هستیم که انسان های قدرتمند تر رو به اهدافشون برسونیم.
ولی یه چیزیو نمیفهمم. چرا اون انسان های قدرتمند میخوان به اون اهداف برسن. ته تهش چی نصیبشون میشه. مگه یه آدم چقدر پول و ثروت میخواد. یا مثلا... هیچی اصلا ولش کن. تاریخ خوندن باعث میشه بیشتر بفهمی چی داره میگذره تو این دنیا. الگوهای خاصی پیدا کنی که بشه باهاش آینده رو پیشبینی کرد.
آ.ش رو یادم میاد که سر کلاس که هر کس داشت هدفشو میگفت، اون هدفش این بود که یه آدم معمولی باشه با یه زندگی معمولی و یه شغل معمولی. شاید واقعا درستش اینه.
- ۹۹/۰۱/۲۲
همین که خیلیامون شاید اشتیاقی نداریم جای اون آدم قدرتمندا باشیم و درکشون نمیکنیم، اینکه ما داریم زندگیمون رو تو مسیرِ خواستههای اونا حروم میکنیم یکم بیمعنی میکنه، یه جاهایی علایقمون در خدمت اونا هست به اجبار، ولی اینکه حتی علاقهمند شدنمون به بعضی فعالیتها هم از بیخ برنامهریزی باشه فکر نکنم
همون طور که یکی دوست داره مدیر باشه، یکی دوست داره یه کاری کنه که تحت نظر یه مدیریام هست..