-
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۵ ب.ظ
حس میکنم وجود ندارم. این حس پوچی نیست. پوچی یک موجود توخالی را نشان میدهد. من حتی موجودیت ندارم. من خود صفرم. نه صفر زیاد است. من حتی در دستهی اعداد موهومی هم قرار نمیگیرم. شاید احتمال بروزم صفر است. توانایی ارائه توصیف بهتری از خودم ندارم.
من گم شده ام. در میان اهدافم. میان زمانهای مختلف. میان عشق و تنفر. میان اطمینان و عدم اطمینان. یک بازه ای وجود دارد از منفی بینهایت تا مثبت بینهایت. من یا در انتهای منفی ام و یا در انتهای مثبت. من هیچوقت وجود ندارم، چون بینهایت را نمیتوان پیدا کرد. من حتی یک سیاه چاله هم نیستم. جرم من هیچ است.
وقتی جواب لیمیت صفر-صفرم میشود میتوان یک دفعه یک چیزی از آن دراورد و آن عدم موجودیت را با معجزه ی ساده ترین محاسبات ریاضی موجود کرد. من حتی صفر-صفرم هم نیستم.
- ۹۹/۰۲/۲۱