هیچ‌کجا

همه جای ذهن من

هیچ‌کجا

همه جای ذهن من

هیچ‌کجا

روز ها میگذرند... من یک انسان هستم. یک انسان که سعی دارد بهتر شود، و هر روز با دیروزش فرق دارد. مینویسم تا این سیر تکامل را که هیچ وقت کامل نمیشود ثبت کنم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

روزهای کهنه

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۱۰ ق.ظ

امشب قطرات باران شاید به اندازه ی توپ تنیس بودند. بر زمین که برخورد می‌کردند متلاشی می‌شدند. امشب رعد، شاخ درختان را بر آسمان نقش می‌زد. چند سال پیش دقیقا مصادف امشب... یک باران عجیب با رعد و برق های غول آسا آسمان را طوفانی کرده بود... من آرزوهایم را مرور می‌کردم..

 این همه وقت میگذرد. آرزوهایم تغییر کرده اند... و دیگر باران من را شگفت زده نمی‌کند مگر اینکه انقدر دانه درشت باشد قطراتش.

با این حال برایم بی معنی است.

  • ۹۹/۰۲/۳۱
  • آدام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی