گندیدگی
میز کنار تخت را میآورم جلو تر به شکلی که در فاصلهی یک سوم طول تخت نسبت به ابتدای آن قرار بگیرد. لپتاپ را گذاشته ام رویش و تمام سریال ها و فیلم هایی که مدت هاست دانلود شدهاند آماده ی شلیک به من هستند. کولر را روشن میکنم سپس در پتو میپیچم. ماشه را میکشم و با شلیک سریال ها یکی پس از دیگری به سمت خودم خودکشی میکنم.
هر از گاهی تیوی شو در حال پخش را پاز کرده و به سمت یخچال هجوم میبرم. و تا جایی که میتوانم خرت و پرت جمع آوری کرده تا هنگام تماشا در معدهی بیچارهام بچپانم. در اطراف تختم پر شده از بشقاب و لیوان های کثیف، پوست تخمه، پوست طالبی و هندوانه، پوست پفکی که از دیشب مانده، به علاوهی تعداد قابل توجهی هستهی خرما که اصلا نمیدانم چه ربطی به زمان حال دارند.
در اتاق بوی طالبی مانده پخش شده، یک بوی کهنه که لای انگشتانم هم قابل استشمام است. مثل یک افلیج خیره به لپتاپ خشک شدهام و فاصلهی بسیار کمی تا گندیدگی دارم.
این حجم از تباهی باعث ناامیدی است.
- ۹۹/۰۳/۱۹
من حتی این هم نیستم
تباه تر از تباه...