دور دست
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۱۷ ب.ظ
توی یه مسیر بودم. مسیری که به اینجایی که الان هستم ختم میشد. مسیر جالبی بود. آدمای زیادی اونجا بودن. با من مهربون بودن. با من صحبت میکردن. خیلی هاشون بر این باور بودن که مسیر میان بر زیاد هست و به من پیشنهاد میدادن سرعتم رو کم کنم؛ توقف کنم و توی یکی از خیابون های های فرعی بزرگراه کنارشون قهوه بنوشم.به صحبت هاشون گوش کنم و از زمانم لذت ببرم. انگار که قرار بود اون خیابون های فرعی به جای قشنگ تری ختم بشن. اما فقط سراب بودن.
خودم رو سرزنش نمیکنم. من فقط زیادی بی تجربه بودم. فقط زیادی راه رو بلد نبودم. بزرگراه زیادی شلوغ بود انگار برای من.
- ۹۹/۰۶/۰۸