در مغزم حل شو.
یک اتفاقاتی میافتند که خیلی ناچیزاند. اما کابوس هستند. نه خیلی بزرگ اند که جدی گرفته شوند و نه خیلی کوچک اند که بخواهی نادیده بگیریشان. مثلا داری روزمرگی ات را با آرامش سپری میکنی؛ یک دفعه میآیند جلوی چشمت و خودنمایی میکنند، تمام مغزت را پر میکنند. ذهنت را شلاق میزنند. بیرون هم نمیروند از افکارت.
مشکل این است که اینگونه اتفاقات راه حلی ندارند. تو میخواهی فراموششان کنی، اما عواقبشان سنگین است. فراموش نمیشوند. باید همینطور مدت ها در ذهنت همشان بزنی تا کاملا حل شوند و ته نشینشان بر روانت سمباده نشود. هرچند محلول، اشباع شده خواهد بود و با اندک تکانی کلی از آن میریزد و باز تو میمانی و یک مغزی که دو فازی شده.
خب شاید آدم خودش کم کاری کرده که این اتفاق افتاده... شاید تن انسان گاهی برای کابوس دیدن بخارد.
- ۱ نظر
- ۲۹ تیر ۹۹ ، ۱۴:۳۸